من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

پاییزِ باغ ایرانی

این روزا یه سینای متفاوت شدی تو. دندون درآوردن حسابی اذیتت میکنه و  البته خبری هم از دندون جدید نیست! فعلا همون شیش تا دندون جلویی هستن. بیشتر از قبل دنبال من می آی و گریه و بیقراری هم داری به نسبت. البته خدا رو شکر الان بهتر شدی ولی دو سه هفته قبل واقعا نمیدونستم باید چه کنم باهات! روزهای تحویل پروژه هم بود و حسابی قر و قاطی شده بودم.
الان خدا رو شکر روزهای آرومتری رو میگذرونیم و لب تابم رو هم بردم تعمیر و یه کمی خیالم راحت تر شده. ری را هم بعضی وقتا عکس العملهایی به شیرین کاریهای تو داره که امیدوار کننده است. بیان میکنه که دوستت داره و هرقدر تو بیشتر می فهمی برای اون و البته من و بابایی هم خوردنی تر میشی.

 

 



اون آقاهه ته تصویر چه قدر به دل می شینه... 



 

 

 

 

تا حالا باغ ایرانی رو این همه خلوت ندیده بودیم! 




خداییش بعضی جاها میشه با یه بچه ی چینی  اشتباه گرفت تو رو... آخه این چه وضعشه؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
عطیه شنبه 6 دی 1393 ساعت 18:45 http://a-26.blogfa.com

خانواده چه با هم تیپ زدن...

فهیمه پنج‌شنبه 4 دی 1393 ساعت 11:23

عزیززززززززززززم فدای چشای بادومیش

خروس بی محل یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 15:52

من هم یه بار میخواستم بگم جناب موسی چشم بادومیه.گفتم شاید عصبانی بشی بزنی دم گاو کدخدا رو قطع کنی .سکوت اختیار کردم.

البته ناگفته نماند خودت هم به چینی ها کم شباهت نیستی.

اون رفتگره تو عکس میگه این چینی ها اینجا چیکار دارنبیچاره چه میدونه جناب موساست

جناب موسی هر روز داره شیرین تر میشه.امشب میتونید بجای شیرینی شب یلدا بخوریدش.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.