من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

یک سال و نیمگی

این روزهای سینا، روزهای سختی شده حسابی برای ما. پروسه دندون درآوردن حالا حالاها انگار ادامه داره و طفلکم خیلی اذیت میشه. فقط فکر کردن به گذرا بودن این روزها امیددهنده است.

پسری ما این چند روزه کمی تا قسمتی به حرف اومده. ری را، کفش، توپ، مهدی، آب، آجی و چند کلمه دیگه که الان توی ذهنم نیست رو میگه.

فردا یک سال و نیمه میشه و البته واکسن هم در پیش داریم. نور علی نور!

شیطون تر از سابق شده و سر از هر سوراخی درمیاره. کوروش پسر همسایه رو خیلی دوست داره و گاهی با هم بازی میکنن.

پسرک شیرین عسل ما همچنان پر از زندگی و تازگی هست برای ما. هر قدر میگذره شیرین تر و دوست داشتنی تر میشه.

گاهی میره روسری یا مانتوی منو برمیداره و میاره برام که ببرمش ددری. عاشق بیرون رفتن از خونه هست مثل بیشتر بچه ها و پاکردن کفش براش از هر چیزی مهم تره. همچنان علاقه مند به حمام و عینک و خرت و پرت های متفرقه ای که توی خونه ما به وفور پیدا میشه.

دیر به دیر می نویسم و خیلی چیزا یادم میره ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.