من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

چی شده؟

چند وقت پیش توی آشپزخونه وایساده بود و تکیه داده بود به کابینت. درحالی که توی فکر بودم بهش خیره شده بودم. اونم متقابلا بهم خیره شد و با تعجب پرسید «چی شده؟»

این چی شده های سینا واقعا یه سوژه شده دیگه. روزی دست کم دویست بار این جمله رو تکرار میکنه. حیفم میاد اینا رو ننویسم ولی عکس گذاشتن زمان میبره. مامان سرشلوغ همینه دیگه. امروز با ری را و پسری رفتیم کلاس خط. حین کار متوجه می شدم که یه خانم جوونی از شاگردای استاد داره باهاش بازی میکنه و سرگرمش میکنه. بهش بیسکوییت میده و ... در همین حد. کارم که تموم شد و آخرای  کلاس یهو دیدم از اون خانمه دو تا توی کلاس داریم. تمام مدت این دو نفر در حال سرگرم کردنش بودن به نوبت و من نفهمیده بودم که اونا دو نفرن کاملا هم شکل و هم لباس و حرف زدنشون عین هم و ... ببین چه قدر غرق بودم من!

عکس هم میذارم... حتما

نظرات 1 + ارسال نظر
خروس بی محل پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 13:00

اینم از معجزات حضرت موسی هست دیگه.دو تا خانم شبیه بهم ظاهر میکنه.

اینکه همش میگه "چی شده" ارثی هستش.بگرد تو فک و فامیل خودتون و شوهرتون ببین فضول ترینشون کدوم هست.موسی به اون رفته.شک نکن.

امان از فضول

به نظرم از ری را یاد گرفته!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.