من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

مرداد 93، شمال

خب میشه گفت این روزها خیلی فرصت نمیکنم خودم هم سر بزنم این جا. فکر این که باید چند تا عکس رو هم کوچیک کنم و بذارم بیشتر دامن میزنه به ماجرا. نرم افزاری که خیلی ساده باهاش عکس رو کوچیک میکردم روی لب تابم نیست!
پسرک ما روز به روز بامزه تر و دوست داشتنی تر میشه.  

 

 


حالا فقط دنبالشیم که وقتی دست به مبل و میز و صندلی میگیره تا بلند بشه کله معلق نزنه. البته الان نسبت به دو هفته قبل خدا رو شکر خیلی بهتره و  میتونه خودش تا حدی کنترل کنه جوانب امر رو. تلاش میکنه یه چیزایی بگه ولی فعلا خبری نیست. حرف گ رو ادا میکنه و همون اونگی رو. یه وقتایی که ری را میاد روی پاهای من میشینه به طرز جالبی اونم حسودیش میشه و باید اعتراف کنم وقتی میاد طرفم حس عجیب خوبی دارم. اینطور یه وقتایی مجبورم بازی های جدیدی از خودم خلق کنم که مناسب سن دوتاشون باشه، مثل علف خوردن که دوتاشون کنار هم دراز می کشن و من بلانسبت گاو میشم و شروع میکنم به خوردن دوتاشون!
- چه علفای خوشمزه ای هستید شما.
هر دو تا قلقلکی و بعد خنده و خنده و خنده...
وابستگی علی سینای ما به من روز به روز بیشتر میشه ولی جالب این که هفته ی قبل اولین گریه ی پشت سر بابایی رو ازش دیدیم. بابایی داشت میرفت بیرون که چهار دست وپا خودش رو به دم در رسوند و همین که اون در رو بست، قند عسل زد زیر گریه. بعید نیست این یکی هم بابایی بشه.   

 

 

 

 

 

 

کنار دریا و آب بازی



الهی شکر بابت این روزهای با تو بودن سینا
الهی شکر بابت سلامتی و تندرستی هردوتون...

نظرات 4 + ارسال نظر
خروس بی محل یکشنبه 2 شهریور 1393 ساعت 00:02

خوب دیگه.جناب موسی داره بزرگ میشه و با محیط اطرافش بیشتر آشنا میشه.کم کم دعواها و کتک کاری ها بین خواهر و برادر شروع میشه.

هر چی بزرگتر و تپلی تر میشه .شیرین تر هم میشه.

گاو کدخدا میگه دیگه نبینم ادای علف خوردن من رو در بیاری ها اگر باز تکرار کنی اونم در عوض شروع میکنه به شعر گفتن و شاعری از حالا خبر

حواسم به گاو کدخدا نبود والا!

mina دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت 10:15 http://zanetanha75.blogfa.com

psare naziii dari leyla jon
ahle kojaein?
man shomaliam

ممنون عزیزم. بابای سینا اهل شمال هست.

عطیه پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 14:47 http://a-26.blogfa.com

عکس دریاییش خیلی بامزست...

ساناز(خاطرات ما تا امروز) سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 16:53

انشالله سلامت باشه.پسرت بزرگ شده ها

مرسی ساناز جان. شما هم سلامت باشید و در پناه خدا.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.