من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

من و پسرم سینا

تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا ....... بجز از تو جان مَبینا تو چنین شکر چرایی

چیزی بین من و تو



وقتی بعد از دو سه ساعت بیرون از خونه بودن، برگردی و ببینی که یه فسقل دو ماهه با دیدنت شروع می‌کنه به دست و پا زدن و ابراز احساس کردن- یه جورایی انگار بغض کرده بود- چه حسی بهت دست میده؟ خدای من! واقعا مادر بودن و حس کردن مادری یه چیز عجیب و غریب توی این دنیاست.

تا نیم ساعتی توی بغلم نگه‌ش داشتم تا خوب سیر بشیم از وجود هم. اینم از تبعات زود برگشتن به زندگی عادیه. خوب یا بدش رو نمی‌دونم ولی گاهی اوقات تو هم به عنوان یه مادر احتیاج داری بری تئاتر یا این که توی زیرگذر تازه افتتاح شده‌ی چهارراه ولی عصر گم بشی!

نظرات 1 + ارسال نظر
ریحانه سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:55

ماشااله مردی شده برای خودش
لپهاش حسابی کشیدنی شده.
شاد .سسلامت باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.