غروب دو روز پیش روی کاناپه از خستگی چرتم برده بود. شاید ده دقیقه میشد که دیدم یه چیزی روی صورتمه. چشمامو به سختی باز کردم دیدم توپ بادی رو که بادش کم شده بود گذاشتی روی صورتم. دقیقا جایی که باید فوت میکردم رو هم گذاشته بودی روی لبهام. بعد خودت هم هی داری فوت میکنی و با ایما و اشاره بهم میگی که فوت کنم توی توپ.
الهی من فدای این جیگر!
عجب





سلام جیگرشوچه قند عسلی داری کلی خندیم یه اسفند واسه ماه پسرت دود کن
مرسی
الهییییییییییییی
این وروجکا گاهی اوقات کارایی میکنن که ادم شگفت زده میشه
عززززیزم