این روزا یه سینای متفاوت شدی تو. دندون درآوردن حسابی اذیتت میکنه و البته خبری هم از دندون جدید نیست! فعلا همون شیش تا دندون جلویی هستن. بیشتر از قبل دنبال من می آی و گریه و بیقراری هم داری به نسبت. البته خدا رو شکر الان بهتر شدی ولی دو سه هفته قبل واقعا نمیدونستم باید چه کنم باهات! روزهای تحویل پروژه هم بود و حسابی قر و قاطی شده بودم.
الان خدا رو شکر روزهای آرومتری رو میگذرونیم و لب تابم رو هم بردم تعمیر و یه کمی خیالم راحت تر شده. ری را هم بعضی وقتا عکس العملهایی به شیرین کاریهای تو داره که امیدوار کننده است. بیان میکنه که دوستت داره و هرقدر تو بیشتر می فهمی برای اون و البته من و بابایی هم خوردنی تر میشی.
اون آقاهه ته تصویر چه قدر به دل می شینه...
تا حالا باغ ایرانی رو این همه خلوت ندیده بودیم!
خداییش بعضی جاها میشه با یه بچه ی چینی اشتباه گرفت تو رو... آخه این چه وضعشه؟!
عزیززززززززززززم فدای چشای بادومیش
من هم یه بار میخواستم بگم جناب موسی چشم بادومیه.گفتم شاید عصبانی بشی بزنی دم گاو کدخدا رو قطع کنی .سکوت اختیار کردم.

بیچاره چه میدونه جناب موساست
البته ناگفته نماند خودت هم به چینی ها کم شباهت نیستی.
اون رفتگره تو عکس میگه این چینی ها اینجا چیکار دارن
جناب موسی هر روز داره شیرین تر میشه.امشب میتونید بجای شیرینی شب یلدا بخوریدش.