چهارتا دندون با هم درآوردن واقعا باید دردناک باشه. این روزهاخیلی آروم نیستی و ما همه چی رو ربط میدیم به این چهارتا دندون بالایی. ورجه وورجه هات زیاد شده و نفس گیر شدی واقعا. این که همش از مبلها بالا میری و حتی از کالسکه ی گوشه ی خونه و یکی هم باید مدام دنبالت باشه که نیفتی و من شدم یه مامانی خستگی ناپذیر. خوابت هم که همون طور شانسی چی بشه، درست درمون بخوابی...
اما مهم تر از همه ی اینا قدم برداشتنه که داری به سلامتی راه می افتی. این بخش واقعا برای همه مون هیجان انگیزه و من یکی دلم میخواد زودتر این مرحله رو هم بگذرونی و من یه نفس راحت بکشم.
چیز زیادی تا یک سالگیت نمونده و من همچنان مبهوت این سرعت زمانم که اصلا باد رو هم گذاشته توی جیبش!
جشن تولد جناب موسی هم نزدیکه.برنامه چیه؟از دستت خیلی دلخوریم.همه.من و گاو کدخدا و بقیه اهل دهکده...دو روز دیگه موسی رو نگه میداشتی تولدش مصادف میشد با جناب خروس دانا و بی محل....واقعا این شانس از دستت رفت....حیف که دو روز زودتر ترکیدی.خوش به سعادتت


دوندوناش هم مبارک باشه.
خدا رو شکر که آذری نشد! پس آذری هستی خروس جان!
فعلا برای تولدش برنامه ای ندارم. احتمالا در سکوت برگزار بشه.
جشنواره وبلاگ نویسی پست های مقدس در رابطه با شهدای دانشجو آغاز به کار کرد.
یک مسابقه وبلاگ نویسی توپ در رابطه با شهدا
اطلاعات بیشتر در لینک و یا در سایت زیر:
atrejebhe.ir