دیگه به این راحتی ها پستونک رو قبول نمیکنم. همه رو سر کار گذاشتم. چی بشه شبی نصفه شبی موقع خواب کمی بهشون لطف کنم و قبول کنم. پسر خوبی هستم ولی تازگی ها شبا خیلی بیدار میشم و جز به شیر خوردن هم راضی نمی شم. مامانی بعضی وقتا به پشتم میزنه و تَب تَب میکنه ولی زیاد اثر نداره.
چند روزی هست که با مامانی میریم بالای پشت بوم تا آفتاب بگیریم. انگاری دکتر گفته. بد نیست فقط کمی حوصله م سر میره. با ری را هم ای... زیاد باهام بازی نمی کنه مگه اینکه مامانی هم باشه.
راستی یادم نره بگم تازگی ها دارم آواز هم میخونم. صِدام هم بَدَک نیست. راستش از این کار لذت میبرم. کیف داره. از طرفی هم مامانم کلی قربون صدقهم میره. اینم بگم که کلا بچهی جیغ جیغویی از کار دراومدم. درست مثل کورش پسر همسایه روبه رویی.
خلاصه این که برای خودم جیگری شدم. میگید نه؟
جناب موسی جیگر
چقدر عالی
ای جونننننننم. چه مامانت خوشگل از طرفت حرف زده. میبوسمت خوشگل پسر
مرسی.
واقعا هم جیگری اقا سینا .دلم برات یه ذره شده.وقتی یادممیاد چطوریبهم نگاه میکردیو میخندیدی قند تویدلمآب میشه.هزار تا میبوسمت.
مرسی خاله زهرا.
به به آقا سینا به حرفم اومده که...
دیگه رسما وارد ماه جیگری یعنی 6 ماهگیش میشه...اسپند فراموش نشود لدفن:))
چشم!
سلام
ای جانم.واقعا گل پسرت جیگره.زنده باشه
مرسی.
سلام خوشحال میشم اگه به ما هم سری بزنید
yar-mehraban.blogsky.com